معرفی وبلاگ
اول سلام که نام خداست. دوم خیلی خوش آمدید به وبلاگ کوچیک من سوم اگه براتون مهمه که من نظرتون رو در مورد هر پست بدونم تا بفهمم که مطالبش چقدر بدرد بخور بوده یا نبوده تو قسمت نظرات هر پست نظرتون رو که برام خیلی مهمه رو یادداشت کنید. *** کاش " آهسته بیایی " تا سکوت نازک قلبم جاودانه شود. ***
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 146398
تعداد نوشته ها : 118
تعداد نظرات : 285
Rss
طراح قالب
GraphistThem225

زیباترین گلها با اولین باد پاییزی پرپر میشن...

با وفاترین  دوستامون هم با مرور زمان بی وفای بی وفا میشن... 

این پرپر شدن از گل نیست از طبیعته  ... و این بی وفایی از دوستانمون نیست از روزگاره ... از روزگار.

چهارشنبه بیست و نهم 2 1389 9 بعد از ظهر

همیشه مداد تمام مداد رنگی ها مشغول کار بودند به جز یکی شون اون مداد سفید بود که تنها و بی کار به مدادهای دیگه با حسرت چشم می دوخت... هیچ کس به اون که می خواست مثل بقیه مدادها کار کنه کار نمی داد.... همه بهش می گفتند تو به هیچ دردی نمی خوری....

یه شب که همه مداد رنگی ها تو سیاهی کاغذ گم شده بودند.... مداد سفید تا صبح کار کرد . اون روی کاغذ ماه کشید .... مهتاب کشید ... و اونقدر ستاره کشید تا کم کم خودش کوچیک و کوچیکتر شد....

فردا صبح که بقیه مداد رنگی ها از خواب بلند شدند نقاشی زیبای مدادسفید دیگه پاک شده بود و مداد سفید نقاشی دیگه سر جاش نبود... اما جای خالیش از همیشه بیشتر حس می شد

....

چهارشنبه بیست و نهم 2 1389 8 بعد از ظهر

گر چه دوری ز برم همسفر جان منی       قطره اشکی و در دیده گریان منی

این مپندار که یادت برود از نظرم              خاطرت جمع که در قلب پریشان منی

تقدیم به تمام دوستان آهسته 

دسته ها : شعرانه
سه شنبه بیست و هشتم 2 1389 9 صبح

شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش ...

 

من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند.

 

به امیدی که تو فانوس شب من باشی....

دسته ها : آهسته نرو
سه شنبه بیست و هشتم 2 1389 9 صبح

بدترین گناه اونه که به کسی که تو رو راستگو می دونه ... دروغ بگی.

 

و چقدر ما آدمها بی انصافیم که سادگی یه آدم رو با دروغ گفتنمون مسخره می کنیم. و چقدر ساده دلها رو خورد می کنیم ...

دسته ها :
سه شنبه بیست و هشتم 2 1389 9 صبح

خیلی خیلی بهتره که دیگران از ما به خاطر آنچه هستیم متنفر باشند تا اینکه به خاطر آنچه که نیستیم دوست اشته باشند...

چون بلاخره یه روز دستمون رو می شه...

دسته ها : نوشته های دلم
سه شنبه بیست و هشتم 2 1389 9 صبح
X