شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش ...
من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند.
به امیدی که تو فانوس شب من باشی....
بدترین گناه اونه که به کسی که تو رو راستگو می دونه ... دروغ بگی.
و چقدر ما آدمها بی انصافیم که سادگی یه آدم رو با دروغ گفتنمون مسخره می کنیم. و چقدر ساده دلها رو خورد می کنیم ...
خیلی خیلی بهتره که دیگران از ما به خاطر آنچه هستیم متنفر باشند تا اینکه به خاطر آنچه که نیستیم دوست اشته باشند...
چون بلاخره یه روز دستمون رو می شه...
برای کسی که آهسته و پیوسته راه می رود . هیچ راهی دور نیست ...(لابرویر)
انجام ندادن کاری برای دیگران مثل انجام ندادن کاری برای خودمان است...(هورس مان)
تنبلی بزرگترین علت افسردگی و کارکردن بهترین درمان آن است ...(رابرت برتن)
( یک غم . به تنهایی برای نابودی هزار شادی کافی است ... (ژول ورن
معرفت و عشق مثل باران است ... بهتر است از بالا به پایین نثار شود... (ولتر)
دیگر نمی نویسم چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی
دیگر حرف نمی زنم چون می دانم هیچ گاه حرفهایم را نمی فهمی
دیگر نگاهت نمی کنم چون هیچ گاه نگاهم را نمی بینی
چون تمام خطهای نانوشته ام . حرفهای نگفته ام . و نگاهای پر محبتم همگی در همان واژه های ساده ای بودند که تو ساده شنیدی و باز هم خواستی حرف دلت را به من بگویی و خجالت کشیدی ... تو نشنیدی و فقط خواستی بگویی حرفهایی را که من خودم هم در تکاپوی گفتن بودم و چه ساده مایوس شدی و هر دو رفتیم به دنیال سرنوشت ...
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی می کنم از پنجره سر
افسوس که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
سعی کن همیشه دلیل شادی کسی باشی نه قسمتی از شادی اون و همیشه سعی کن قسمتی از غم کسی باشی نه دلیل غم اون...