تو به یک نور به یک گل به یک افسانه
تو به یک شمع به یک عشق به یک پروانه
تو به یک موج به یک رود به یک کاشانه
تو به چی می مانی ؟
من نمی دانم ؟
تو به هر که بمانی
یک چیز همیشه باور من خواهد ماند
(( که تو یک پل به فراسوی جهان می مانی ))
پلی به عشق به آن سوی رنگین کمان
آری پلی درست به سمت خدا
روزی عبدالملک مروان از عالمی پرسید: " نشانه آزاد مردان و علامت فرومایگان چیست ؟ " عالم در جواب گفت :" آزادمردان با مردمان زود دوست و رفیق گردند و عداوت و دشمنی آنان دیر حاصل آید چون کوزه سیمین که دیر شکسته و زود به اصلاح آید ولی فرومایگان با مردمان زود دوست شوند و زود هم بنای دوستیشان در هم شکند چون کوزه سفالین که زود به دست آید و زود شکسته و از بین رفته و از آن هیچ فایده به حاصل نمی آی"د...
روزی از جوانی که به دور از مشکلات و مصائب زندگی آسوده و بی دغدغه روزگار می گذراند و زندگی شیرین و و موفقی را داشت پرسیدند : " زندگی خود را برچه اصل و پایه ائی بنا نهادی که اینچنین از آن راضی و خوشنودی ؟ ". جوان گفت : " بر چهار اصل. اول اینکه : دانستم روزی مرا به غیر از من به کس دیگری نمی دهند پس به دنبال آن شتافتم . دوم اینکه : یقین نمودم بر اینکه نماز و روزه و سایر تکالیف الهی مرا غبر از خودم کسی به جای نمی آورد پس با تمام وجود به ادای آنها پرداختم . سوم اینکه : درک کردم که ممکن است مرگ من غفلتا و ناگهانی برسد پس کاری نکردم که از نتیجه و عقوبت آن بترسم . و چهارم اینکه : ایمان آوردم که خداوند مرا در هر حال و در هر کاری می بیند و تنها اوست که کسی را کمک و راهنمایی می کند پس با دلی پر امید به رحمت او چشم دوختم و طمع از دست ناچیزو حقیر مردم برداشتم و تمام خواسته هایم را از او خواستم ". و برای همین است که مشکلی که نتوانم از پس آن بر آیم در زندگی ام نیست و آسوده و خوشبختم ...
و چقدر ساده او به خوشبختی واقعی رسیده بود .
ممکنه کاری که انجام می دی مشکل باشه اما هر قدر که مشکل باشه پاداش اون ارزنده تر خواهد بود همین کارهای مشکل است که شخصیت واقعی ما رو شکل می ده در حقیقت کاری که تلاش کمی بخواهد از بخش کوچکی از استعدادهای ذاتی ما استفاده می کنه و در نتیجه موفقیت چشمگیری رو نصیب ما نمی کنه . پس از زیر کارهای سخت شانه خالی نکن ((چون موفقیت در یک کار سخت بیشتر از ده کار آسان و ساده شادی آور و باعث امید و افزایش توان در شما خواهد بود ))...
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: دو نفر وارد مسجد شدند که یکی از آنها عابد و دیگری گنهکار بود . این دو وقتی از مسجد بیرون آمدند. فرد گنهکار مؤمن راستین ولی مرد عابد فاسق و گنهکار خارج شد !... امام (علیه السلام) علت را اینطور توضیح دادند که :هنگامی که عابد وارد مسجد شد به عبادتهایش می بالید و سخت در اندیشه آنها بود و اندک اندک عبادتهایش او را به خودش مغرور ساخت. اما آن فرد گنهکاردر فکر پشیمانی از گناهان گذشته اش از خداوند طلب آمرزش و بخشش را داشت . و به همین سبب بود که جای آنها در نزد خداوند تغییر کرد و خداوند بر حال بندگانش بسیار دانا و توانا ست...
ین داستان همان شعر (( هفتاد سال عبادت یک شب باد می ره )) رو دوباره
زنده می کنه .و میگه که ما هرچه قدر هم عابد و زاهد باشیم باز هم در برابر
خدا گنهکاریم و احتیاج به بخشش از طرف او را داریم و غرور بی جاست که
همچون آتش اعمال ما رو نابود می کنه و ما رو از جایگاه واقعی مون نزول می
ده و جای دو نفر رو اینطور عوض می کنه...
لبخند تو خلاصه خوبی هاست
لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانیت تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم زیباست
رنگین کمان عشق اهورایی
از پشت شیشه دل تو پیداست
تو امتداد کوثر جوشانی
سرچشمه تو سوره سوره اعطیناست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرا مشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ....